loading...
داستان کوتاه | رمان کوتاه
سعید امیدی بازدید : 228 چهارشنبه 22 مهر 1394 نظرات (0)

رمان آسمان به زمین می آید از سیدنی شلدون

 

نام رماننام رمان :رمان آسمان به زمین می آید

نویسنده به قلم :سیدنی شلدون

حجم رمانحجم رمان : ۴.۳۶ مگابایت پی دی اف , ۱.۲۳ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۰۹ مگابایت نسخه ی جاوا , ۲۳۳ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه رمانخلاصه ی از داستان رمان:

داستان درباره ی زنی به اسم دنا ایونز هستش که توی تلویزیون به عنوان گوینده مشغول به کار است که طی یک اتفاق در صدد کشف راز قتل پنج عضو خانواده ای سرشناس بر می آید که….


فرمت رمان :فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

download : دانلود رمان آسمان به زمین می آید از سیدنی شلدون با فرمت pdf

download : دانلود رمان آسمان به زمین می آید از سیدنی شلدون با فرمت apk

download : دانلود رمان آسمان به زمین می آید از سیدنی شلدون با فرمت java

download : دانلود رمان آسمان به زمین می آید از سیدنی شلدون با فرمت jad

download : دانلود رمان آسمان به زمین می آید از سیدنی شلدون با فرمت java (پرنیان)

download : دانلود رمان آسمان به زمین می آید از سیدنی شلدون با فرمت epub

صفحه ی اول رمان:

او شتابان در خیابان پنسیلوانیا ، به فاصله یک چهار راه از کاخ سفید راه میرفت و از باد سرد ماه دسامبر می لرزید. که ناگهان زوزه ی گوشخراش و دلهره اور اژیر حمله هوایی را شنید و سپس یک هواپیمای بمب افکن بر فراز سرش به گوشش خورد. هواپیما اماده بود محموله مرگ خود را در هوا خالی کند. او در حالی که هراسان و مبهوت در احاطه مه قرمز رنگی از وحشت قرار داشت، از حرکت باز ایستاد.
ناگهان به سارایوو بازگشته بود ، و میتوانست زوزه ی تیز و گوش خراش فروافتادن بمب ها را بشنود. چشم هایش را محکم بست ، اما امکان نداشت بتواند تصویر وقایع اطرافش را از ذهن خود پاک کند. اسمان یک پارچه اتش بود و صدای شلیک سلاح های خودرکار، هواپیماهای غران ، و صدای ومپ انفجار خمپاره های مرگبار گوش هایش را کر میکرد.ساختمان های نزدیک منهدم میشدند و همچون ابشاری از سیمان اجر و غبار فرو میریختند. مردم وحشتزده به هر سو می دویدند و سعی می کردند از چنگال مرگ بگریزند.
از دور دست ، خیلی دور دست ، صدای مردی به گوش می رسید که می گفت :«حالت خوب است؟»
او اهسته و با احتیاط چشم هایش را گشود. بار دیگر در خیابان پنسیلوانیا و در پرتو افتاب سرد زمستانی بود و به غرش هواپیمای جت و اژیر امبولانسی که هر دو در حال دور شدن بودند و صدایشان محو میشد گوش میداد، صداهایی که ان خاطرات شوم را در ذهن او زنده کرده بود.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 25
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 143
  • آی پی دیروز : 41
  • بازدید امروز : 189
  • باردید دیروز : 45
  • گوگل امروز : 9
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 234
  • بازدید ماه : 234
  • بازدید سال : 2,367
  • بازدید کلی : 57,299